منتخب اشعار احمد شاملو و گزیده ای از آثار و اشعار و جملات عاشقانه وی

منتخب اشعار احمد شاملو و گزیده‌ای از آثار و اشعار و جملات عاشقانه و نامه های احمد شاملو به آیدا را در یک مجموعه برای شما در این مطلب گردآوری کرده‌ایم. وی یکی از بهترین شاعران معاصر ایرانی است که سبک منحصربه‌فرد خود را دارد.

منتخب اشعار احمد شاملو و گزیده ای از آثار و اشعار و جملات عاشقانه وی

جم لایف | سرویس فرهنگ و هنر – احمد شاملو شاعر، فیلم‌نامه‌نویس و روزنامه‌نگار ایرانی در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ در محله صفی علیشاه تهران دیده به جهان گشود. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سبکی جدید که بانام شعر سپید یا شعر شاملویی که امروزه یکی از مهم‌ترین قالب‌های شعری  مورداستفاده شاعران ایرانی است و تقلیدی از شعر سپید فرانسوی است، شناخته می‌شود.

احمد شاملو پس از تحمل سال‌ها رنج و بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده‌شده است. عشق، آزادی و انسان‌گرایی، از ویژگی‌های آشکار سروده‌های شاملو هستند. سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکسته‌اند.

آیدا سرکیسیان آخرین همسر احمد شاملو بود و در شعرهای شاملو، به‌ویژه در دو دفتر آیدا، درخت و خنجر و خاطره و آیدا در آینه، به‌عنوان معشوقه‌ی شاعر، جلوه‌ای خاص دارد. شاملو درباره‌ی تأثیر فراوان آیدا در زندگی خود به مجله‌ی فردوسی گفت: «هرچه می‌نویسم برای اوست، به خاطر اوست و به خواست او… من با آیدا، آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم».

آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو، مانند فرهنگ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از درگذشت اوست. او کتاب بامداد همیشه را که مجموعه‌ای است از نوشته‌های دیگران درباره‌ی احمد شاملو پس از درگذشت او، گردآوری و تنظیم کرده است. «بامداد» اشاره به تخلص احمد شاملو دارد.

اشعار احمد شاملو, عکس نوشته جملات شاملو

در ادامه برای شما منتخب از بهترین اشعار عاشقانه و آثار ادبی احمد شاملو، شاعر معاصر ایرانی را تهیه‌کرده‌ایم.

منتخب اشعار احمد شاملو

شعر اشک رازیست

اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان‌که ببینی

یا چیزی چنان‌که بدانی

من درد مشترکم مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن می‌گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن میگویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه‌های تو را دریافته‌ام

با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام

و دست‌هایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته‌ام برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام زیباترین سرودها را

زیرا که مردگان این سال عاشق‌ترین زندگان بوده‌اند

دستت را به من بده

دست‌های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن میگویم

بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن می‌گوید

زیرا که من ریشه‌های تو را دریافته‌ام

زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

*** بهترین اشعار احمد شاملو ***

بهترین اشعار احمد شاملو, عکس نوشته احمد شاملو

شعر آیدا در آینه

لبانت

به ظرافت شعر

شهوانی‌ترین بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند

که جاندار غارنشین از آن سود می‌جوید

تا به‌صورت انسان درآید

و گونه‌هایت

با دو شیار مورب

که غرور ترا هدایت می‌کنند و

سرنوشت مرا

که شب را تحمل کرده‌ام

بی‌آنکه به انتظار صبح

مسلح بوده باشم

و بکارتی سربلند را

از رو سبیخانه های دادوستد

سربه‌مهر بازآورده‌ام

هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتن خود برنخاست

که من به زندگی

نشستم!

و چشانت راز آتش است

و عشقت پیروزی آدمی ست

هنگامی‌که به جنگ تقدیر می‌شتابد

و آغوشت

اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن

و گریز از شهر

که به هزار انگشت

به وقاحت

پاکی آسمان را متهم می‌کند

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود

و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

توفان‌ها

در رقص عظیم تو

به شکوهمندی

نی‌لبکی می‌نوازند

و ترانه رگ‌هایت

آفتاب همیشه را طالع می‌کند

بگذار چنان از خواب برآیم

که کوچه‌های شهر

حضور مرا دریابند

دستانت آشتی است

و دوستانی که یاری می‌دهند

تا دشمنی

از یاد برده شود

پیشانیت آیینه‌ای بلند است

تابناک و بلند،

که خواهران هفتگانه در آن می‌نگرند

تا به زیبایی خویش دست یابند

دو پرنده بی‌طاقت در سینه‌ات آوازمی

خوانند

تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید

تا عطش

آب‌ها را گواراتر کند؟

تا آیینه پدیدار آئی

عمری دراز در آ نگریستم

من برکه‌ها و دریاها را گریستم

ای پری‌وار در قالب آدمی

که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمی‌سوزد!

حضور بهشتی است

که گریز از جهنم را

توجیه می‌کند،

دریایی که مرا در خود غرق می‌کند

تا از همه گناهان و دروغ

شسته شوم

و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدارمی شود

*** اشعار احمد شاملو برای آیدا ***

اشعار احمد شاملو برای آیدا

اشعار احمد شاملو در مورد چای

دسته‌ی کاغذ بر میز در نخستین نگاهِ آفتاب

کتابی مبهم و سیگاری خاکستر شده کنارِ فنجانِ چای از یاد رفته

بحثی ممنوع در ذهن…

نامه احمد شاملو به آیدا

آیدای نازنین و گرامی من! …

به تو نگاه می‌کنم. خوابیده‌ای و چشم‌هایی را که من دوست می‌دارم بر هم نهاده‌ای. می‌دانم که پشت این پلک‌های بسته نگاهی است که چون بر من افتد سرشار از گلایه و سرزنش می‌شود؛ اما من، نه من مستوجب این سرزنش نیستم: نگذار آن چشم‌هایی که روزگاری مرا با بیش‌ترین عشق‌های جهان نگاه می‌کردند، حالا کمرم را زیر بار ملامت دو تا کنند.

به آن چشم‌های درشت جان داری که همیشه تازنده‌ام، الهام‌بخش شعر وزندگی من خواهند بود. بگو که من آن‌ها را شاد و جرقه افکن می‌خواسته‌ام. به آن‌ها بگو که چه قدر دوستشان دارم،  بگو که آن‌ها آفتاب‌اند و من آفتابگردان و هنگامی‌که از من غایب‌اند، چه طور سرگشته و بی‌چاره و پریشان می‌شوم. …

به آن‌ها بگو که یک‌لحظه غیبتشان را تاب نمی‌آورم.

به آن‌ها بگو که سرچشمه مستی و موفقیت من هستند. به آن‌ها بگو که برای کشتن من، برای مردن من، همین‌قدر کافی است که آتش خشمی از آن‌ها بجهد، بگو که برای غرقه کردن من کافی است که تنها و تنها، قطره‌ای اشکی از گوشه‌ی آن دو چشم بجوشد.

به آن‌ها بگو!

به شان بگو که احمد تو، مردی است تنها با یک هدف: خنداندن آن چشم‌ها!

و روزی که بتوانم آن چشم‌ها را از خنده‌ی شادی و نیک بختی سرشار ببینم، همه‌ی جهان را صاحب شده‌ام.

به آن‌ها بگو!

 احمد تو

با هزارها بوسه برای آن دوتا

و پایین‌تر: برای آن لب‌ها که به من می‌گویند:

دوستت دارم.

نامه های احمد شاملو به آیدا

زیباترین اشعار احمد شاملو

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه‌ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه‌ای بیهوده می‌خوانید

چراکه ترانه‌ی ما

ترانه‌ی بیهودگی نیست

چراکه عشق

حرفی بیهوده نیست

حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید

به خاطر فردای ما اگر

بر ماش منتی ست

چراکه عشق

خود فرداست

خود همیشه است

احمد شاملو دل‌تنگی

کاش دل‌تنگی نیز نام کوچکی می‌داشت

نام کوچکی: تا به جانش می‌خواندی

تا به مهر آوازش می‌دادی

همچو مرگ

که نام کوچک زندگی ست…

شعر مادر مادرم همیشه می‌گوید

مادرم همیشه می‌گوید:

از هرکسی

به‌اندازه خودش توقع داشته باش…‌! از عقرب توقع ماچ و بوسه و بغل نداشته باش…

الاغ کارش جفتک انداختن است…

سگ هم گاهی گاز می‌گیرد، گاهی دمی تکان می‌دهد…‌.

گربه هم تکلیفش روشن است…! حالا تو هی بیا دستت را تا مچ بکن تویکوزه عسل

بگذار دهن آدم نانجیب…! راست می‌گوید!

توقعت را که از آدم‌ها کم کنی

غصه‌هایت هم کم می‌شوند…

راحت‌تر هم زندگی می‌کنی.‌.

من زندگی خودم را می‌کنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت می‌شوم

چاقم، لاغرم، قدبلندم، کوتاه قدم، سفیدم، سبزه‌ام

همه به خودم مربوط است

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

روزنامه‌ی روز شنبه زباله‌ی روز یکشنبه است

زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت

مردم دلشان می‌خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند

برایشان فرقی نمی‌کند چگونه هستی

هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند

شادباش و از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم‌داری؟

آن‌ها حتی پشت سر خدا هم حرف می‌زنند

احمد شاملو دل‌تنگی

گلچین اشعار احمد شاملو چه بی‌تابانه می‌خواهمت

چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!

چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!

بر پُشتِ سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله

تجربه‌ای بیهوده است.

بوی پیرهنت،

اینجا

و اکنون.

کوه‌ها در فاصله

سردند.

دست

در کوچه و بستر

حضورِ مأنوسِ دست‌تو را می‌جوید،

و به راه اندیشیدن

یأس را

رَج می‌زند.

بی نجوای انگشتانت

فقط.

و جهان از هر سلامی خالی است

گلچین اشعار احمد شاملو

در ادامه بخوانید: منتخب اشعار محمدعلی بهمنی

در مطلب بالا منتخب اشعار احمد شاملو و برگزیده جملات و آثار وی، برای شما دوستان گردآوری‌شده بود، امیدواریم که از مطالعه‌ی اشعار زیبا، دل‌نشین و عاشقانه بالا لذت کافی را برده باشید و برای مشاهده اشعار بیشتر می‌توانید به قسمت شعر و ادب بخش فرهنگ و هنر مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حاصل عبارت زیر را وارد کنید * Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.